من به گلزار محبت باغبانی می کنم
خدمت گل در جهان با بی نشانی می کنم
نیش خاران مانع عشقم نباشد در چمن
خار گر نیشم زند، من نوش جانی می کنم
لاله را بینم میان سبزه ها گل کرده است
گریه بر داغ دلش گه در نهانی می کنم
عشق گل دیوانه کرده بلبل خوش لحن را
او زند چهچه من بیدل تبانی می کنم
دامن گلها نشیند بلبل شوریده سر
من که بلبل نیستم، بلبل زبانی می کنم
شرط عشق گل نباشد پیر باشی یا جوان
در بهاران پیر هم باشم، جوانی می کنم
عشق گوناگون دنیا کرده محصورم ولی
عشق خود را آخرالامر آسمانی می کنم
چیست آن عشق حقیقی شمه ای گویم از او
با همان عشق است عمری نوحه خوانی می کنم
می کنم دوری ز افراد ریایی تا ابد
خدمت یاران پاک از قدردانی می کنم
تا شرف یابم ز عشق کشتۀ شمشیر عشق
خیر مقدم گویمش خانه تکانی می کنم
اینکه بینی می زنم سینه بود رازی در آن
پاک دل را از حضور عشق ثانی می کنم
عشق بازی در جهان با ادعا محصول نیست
در عمل از عشق پاکم پاسبانی می کنم
(استاد حاج غلامرضا عینی فرد)