ای قلب زار و مضطر آخر چه خواهی از من؟
آتش زدی به پیکر آخر چه خواهی از من
در گوشه ای نشستم با تو سخن بگفتم
این قدر می زنی در آخر چه خواهی از من
تو کیستی ندانم یا چیستی چه گویم
در تن شدی مقرر آخ ر چه خواهی از من
اسرار را نهفتم با دیگران نگفتم
من بینوای مضطر آخر چه خواهی از من
من که تو را همیشه با غم هدف نمودم
ای محرم دلاور آخر چه خواهی از من
از هجر یار نالی از دست من چه آید
از من مپرس دیگر آخر چه خواهی از من
خواهی اگر به پای معشوق گل بریزم
گلزار گشته پرپر آخر چه خواهی از من
گنج معارفی تو خوبست بشکنی دل
باشی مکان داور آخر خواهی از من
آن وقت نیستم من زایل شود منیت
دل می شوم سراسر آخر چه خواهی از من
(استاد حاج غلامرضا عینی فرد)